Monday, March 13, 2006
#63758C
"لولیتا"
منم لولیتای تو کوچکترین معشوقه ی شهوت سکوت تند حضورت به بازوان لختم می خورد می گریزم در بی خیالی صدا جایی که نفست را شلاق می زنند به انگشتانم می خندم بر سینه ی لخت برف دستهایمان برای همیشه یخ می زنند در مومیایی برف ...تنها آنجاست که دیگر نمی لرزم
*******************************
زمان توی دلم تاب می خورد آب در چشمم می لرزد صدای قژقژ تخت می شکند می شکند می شکند قلب ماهی چشمم دوباره می دوم در بغض خشک گلویت و به اشکهای تازه وارد می رسم این آسمان تازه باریده است دیشب می شود- دیروز می شود- چه کسی این چرخ دستی را وارونه می چرخاند...؟
صدای قژقژ تخت بلند...دوباره...در گوشهای بی حیا
Scarlet@
12:36 PM
Sunday, March 12, 2006
#63758C
"بهار بی جامه"
باز آستین می کشم پس باز دست می کشم پیش جامه های بهار را با رخت کهنه زمستان وصله نمی توان کرد بهار بی آستین دست بر سینه ... پای در گِل
رختهای پائیز را بیاورید ... تا بر آستینش شکوفه ای گلدوزی کنم
Scarlet@
1:26 AM
Saturday, March 11, 2006
#63758C
سنگ بر پشت زمین سکوت بر لب آب آسمان بر پشت درخت با چشمان خیس کاغذی بر مرگ می نویسم آتش را در جامه دان خاک بر هم می زنیم در گورهای کوچک مورچگان فصل شکوفه های تازه ی خورشید است فصل شکوفه های تازه ی خورشید است
در دست هر درخت لاشه ی سیبی است و لاشخوران مدام دهان زمین را بو می کشند شاید که گوشه ای از زن باکره ای می دزدند شاید که گوشه ای .قبری دریده شده باشد
#
این آسمان سرما زده همخوابه ای می خواهد در بستری میان روز و شب ...آسمان دیگری پیدا باید کرد اگر نوازش دست دیگری می بود .شاید که هرگزدست های کبود مرا قطع نمی کردند شتاب کنید دارد که آسمان کبود می شود دارد که دیر می شود این درد کشتنی است تا ریشه می دود باید که آسمان را از ریشه بر کنیم یا آسمان دیگری را همخوابه اش کنیم ... این درد کشتنی است ...باید شتاب کرد
Scarlet@
9:48 PM
Wednesday, March 08, 2006
#63758C
Scarlet@
8:06 PM
|
|