#63758C
در ميانه راهروهاي تاريك
دستي كنار نيمكت
خاك مي خورد
دستي به انتظار
دستي به روي دست
خاك مي خورد
اينجا زمان به ساعت مرگ
در گور است
اينجا دقيقه هاي معجزه هميشه ساكتند
گل در ميان لبانت
آواي دور اذان
بوي لهيده علف
چشمان تر!ا
فرياد را به گوش من آهسته جيغ كن
فرياد را تنها براي لبانم معنا كن
در آسمان بنفش وقت طلوع محبوبه هاي شب
فرياد كن اسمم را
آهسته
آهسته
85/2/21
جهاد دانشگاهي مشهد
اردي بهشت آخرين سال دانشگاه
روي نيمكت هاي طبقه دوم
يكي از عصر هاي دلتنگي
من و تو