Tuesday, March 29, 2005
#63758C
آخر، نوشتن که کاری ندارد ؛ آن هم از نوع فله ایش ....برای همین است که من سالی یک بار می نویسم .. البته می خواهم به ذوق وحیده ، برای آرشیو دار شدنش برسم ، چه قدر راحت می شود از روی ذوق و شادی این مردم خوشحالیه خودت را پیدا کنی ؛ هیچ وقت دلم برای این مردم و شادی های گنجشکیشان نمی سوزد ، دلم از این می سوزد که چرا لب های من برای آن خو شی ها خسیس است ، چرا من با بدگویی و مسخره دیگران اوقاتم نمی گذرد ؛ اصلآ این چه حرفهای چرندی است که می گو یم ... همه زندگیم را مدیون شعور این آدمها هستم ، از گزافه گوییشان ، سکوت را یاد گرفتم و از فلسفه هایشان سادگی ، از عقل و شعورشان به دیوانگی رسیدم ، و از بزرگ اندیشیشان ،... تن به کودکی دادم...
.........راستی نگفتم من برای بهاری که امده است " بنفشه " نذر کرده بودم
Scarlet@
2:52 AM
|
|
|