#63758C
چشمان گربه
باران چرخید
و برای افتادن
زمین ما را خالی دید
پنجه ها یت را باز کن
تا با دستان بسته مرا در آغوش نگیری
زیر نزدیکترین آسمان زمین
جایی برای آسمان دست و پا کنید
ساده ترین لباست رنگ ابر هم نبود ...ا
ساده ترین لباست
رگهایی بود که خطوطی به انحنای پیکرت را رقم می زد
باران که می بارد،ا
بگذار رگهایت را ببوسم
تا به دنبال بوسه آسمان نباشند
گربه ایستاده بود
با پنجه های باز
زیر نزدیکترین آسمان زمین
و در لحظه ای که صدا ها شیون می شد
، از پشت بام خالی خانه ما،
...زنی به پایین افتاد
من همه فریادهایم را زده بودم
همان دیروز که فهمیدم بهارمست است
آهای چشمان گربه ات را ببند
این چشم ها برای تو زیاد است ؛
... چشمان گربه ات را ببند و بگذار در چمدان تا به رودخانه بیندازم
باران که می بارد .... ا
شوری چشمانت را می شورد
آهای چشمان گربه ات را ببند من خون دوست ندارم
دیگر نمی خواهم پنجه پنجه پنجه باشد
صورتکی که هیچکس آن را ندیده است
ضربه می زند به درکوبه های باران
آنجا پشت چشمانم به آسمان پنجه میکشی
چقدر زود در را برایت می گشایم ...ااا